به خاطر حرفای دیشب چستر امروز صبح بیدار شدم ، ساعت نه و نیم و این برای منی که هر روز تا ساعت ۳ بعد از ظهر خوابم یعنی یه پیشرفت زیاد و با انگیزه .
رفتم دکتر و از دستم عکس انداختم ، دکتر عمومی گفت چیزی نیست ولی میخوای خیالت راحت شه به یه متخصص نشون بده و از شانس امروز هیچ جا متخصص نداشت .
رفتم دانشگاه و الان که ساعت حدودا ۵ عصره دارم برمیگردم خونه .
به شدت خوابم میاد اما بهتره مقاومت کنم تا به زودی ساعت خوابم تنظیم شه .
چستر خونه است و گمونم داره خونه رو تمیز میکنه ، هر پنج شنبه سوپرایزم میکنه با تمیزی خونه . از دانشگاه که بهش پیام میدم میگه میخوام بخوابم بعد که میرم خونه میبینم خونه برق میزنه از تمیزی و مرتبی . و من عادت کردم به این سوپرایز دلنشینش .
راستش بهترین شوهر دنیا رو من دارم
استاد دانش خانواده مون امروز درباره ی ازدواجش صحبت میکرد ، ازدواج با سفیر البته نگفت سفیر کجا ولی جالب بود قضیه ی ازدواجش . سرکلاس همه ی دانشجوها از ازدواج بد میگن ، میگن مانع پیشرفته ، همه طلاق میگیرن از کجا معلوم ما نگیریم ، کو پسر خوب و هزار تا حرف دیگه . خیلی بده که جامعه طوری شده که نگاه آدما نسبت به ازدواج انقدر منفیه . در حالیکه به نظر من ازدواج خیلی فوق العاده است و آرامشی رو با خودش به همراه میاره که هیچ اتفاق دیگه ای در زندگی مشمول این آرامش نیست .
شام مهمونی دعوت شدیم خونه ی خواهرم ، فکر کنم بخاطر اینکه دستم این طوری شده دعوتمون کرده تا من شام نپزم .
بهترین خواهرای دنیا رو من دارم بی شک .
+چستر قشنگم ، با حضورت توی زندگیم آرامش بخش ترین لحظه هارو بهم هدیه دادی ❤️
درباره این سایت