شب سختی رو گذروندم دیشب ، بخاطر دردی که تو ناحیه ی دستم و انگشتام داشتم تقریبا خواب و بیدار بودم .

میون همین خواب و بیداری یهو متوجه شدم که برقامون رفته .

ساعت هفت صبح که چستر بیدار شد بهش گفتم فکر میکنم برقامون رفته اما با شنیدن صدای آسانسور گفتم شایدم نرفته

چستر بیدار شد، چک کرد و متوجه شد فقط برقای ما رفته تو ساختمون و از قضا فیوزمون سوخته :/ کاملا یهویی .

از دیشب این دومین اتفاق ناگواری بود که برامون اتفاق افتاد . 

حس کردم یه چشم گنده خوردیم و سریع صدقه گذاشتم . چشم بد دور باشه از منو زندگی قشنگم .

چستر قشنگم تا حدود ساعت ۱۰ مشغول درست کردن فیوز بود ، زنگ زده بود شرکت و گفته بود که دیر میره ، که البته دیر رفتن چستر به موقع رفتن بقیه ی اعضای شرکته :/ انقدر که چستر وقت شناسه و نگران که پولی که در میاره واقعا به خاطر وقتی که میذاره و کاری که انجام میده باشه .

خلاصه که برقامون رفته بود و خونه ام یخ کرده بود بخاطر خاموش شدن پکیج . 

خیلی از چستر تشکر کردن بخاطر اینکه شرکت نرفت و به خونه رسیدگی کرد ، هر چند که خودش میگفت وظیمه و تشکر لازم نیست اما به نظر من باید تشکر کرد ، بخاطر هر کار ریز و‌ درشتی که چه برای خونه و چه برای من انجام میده ازش تشکر میکنم . و خب اونم تشکر میکنه به طبع . 

خلاصه که امروزمون این طوری شروع شد ، منم تا همین حالا خواب بودم . 

کلاس دارم امروز ولی نمیدونم برم یا نرم ، با این درد دستم ، نرم بهتر باشه فکر کنم

زندگی جریان داره و همین برای خوشبختی کافیه ⁦❤️⁩


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چی موجوده وبلاگ امیر حسین جعفری دانشجوی مهندسی کامپیوتر - نرم افزار دانشگاه فردوسی مشهد زهـ ـر تـنـ ـهـ ـایـ ـﮱ بلاگ و روزمره ها پی سی مانی- کسب درآمد اینترنتی از انواع روش باربری تهران آرزوهاي من